انقلاب مردم تونس، آغاز موج جدید انقلابات رهائی بخش ملی
ا.م. شیری ا.م. شیری

حرکتی که از اولین روزهای سال میلادی جاری از جمهوری تونس در شمال آفریقا شروع شد، بر خلاف تمام تلاشهای رسانه های خبری غرب(غرب، بمعنای سیاسی- ایدئولوژیک نه بمفهوم جغرافیائی) و سیاستگذاران استعمار مبنی بر ارائه تعارف جعلی همچون «شورش»، «قیام»، «ناآرمیها»، «اغتشاشات» و یا هر نوع نامگذاری دیگر، صرفنظر از پیروزی و یا بخاک و خون کشیده شدن و شکست آن مثل اغلب انقلابهای مردمی، یک انقلاب رهائی بخش ملی، انقلاب ضد استعمارنو به تمام معنی بوده و نقطه پایان پررنگی است بر نظریه غیرعلمی «پایان عصر انقلابها».

امواج خروشان انقلاب مردم تونس که با خودسوزی اعتراضی محمد بوعزیز، جوان تحصیل کرده و بیکار، شروع و در عرض فقط دو هفته به حاکمیت ٢٣ ساله زین العابدین بن علی، دیکتاتور مزدور امپریالیسم غرب خاتمه داد، تاکنون کشورهای مصر، الجزایر، اردن، مراکش و یمن را در نوردیده و قطعاًَ در آینده نچندان دور بسیاری از کشورهای جهان، بویژه کشورهای عربستان سعودی، عمان، کویت، ایران، پاکستان، افغانستان، عراق، کره جنوبی، فیلیپین، تایلند، کشورهای اروپای شرقی و دیگر مستعمرات در آمریکای لاتین و آفریقا را که بلحاظ سیاسی یا بلحاظ اقتصادی و یا هر دو، با سیستم نواستعماری اداره می شوند، فراخواهد گرفت. درست از بیم همین «خطر» است که پادشاه مصر بعد از ٣٠ سال حکمرانی بر کشور، وعده داد در انتخابات ریاست جمهوری ماه سپتامبر آینده شرکت نکند، شاه اردن تازه بفکر تعویض نخست وزیر و انجام «اصلاحات» افتاد، علی عبدالله صالح پس از ٣٢ سال فرمانروایی بر یمن، از عدم شرکت خود و پسرش در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری خبر داد و بالاخره، امیران دست نشانده کویت مبلغی معادل تقریباًَ ۵ هزار دلار، دلارهای بی پشتوانه که برای چپاول ثروتهای ملی مردم مستعمرات چاپ می شوند و اگر به آمریکا برگردانده شوند، تمام خاک آن را بضخامت چندین متر خواهند پوشاند، بحساب هر شهروند واریز کرد. طبعا، در روزهای آینده دیگر دیکتاتورها نیز به چنین عقب نشینی های مزورانه و عوامفریبی های بی آینده دست خواهند زد.

فوران آتشفشان انقلاب ضداستعماری تونس و سرایت سریع آن به مصر در واقعیت خود، ادامه همان انقلابات رهائی بخش ملی- ضداستعماری شکست خورده و ربوده شده نیمه دوم سده بیستم است که در شرایط مساعد پدید آمده پس از جنگ جهانی دوم، با استقلال کشور بزرگ هند از استعمار انگلیس در قاره آسیا آغاز و تا دهۀ هفتاد سده گذشته، سیستم استعمار کهنه را تقریبا در سراسر جهان برافکندند. رستاخیز انقلابی کنونی که از آفریقا، این قاره تاراج شده بردگان شروع شده است، بر خلاف جوسازیهای امپریالیسم، نه شورش بخاطر «اصلاحات دمکراتیک» است و نه طبق ادعاهای جعلی رژیم جمهوری اسلامی ایران، خصلت دینی- مذهبی دارد. این انقلابها با مطالبات اجتماعی- اقتصادی شروع و به خواستهای سیاسی فراروئیده اند که هدف همه آنها ایجاد تغییر و تحولات بنیادی در ساختار اجتماعی- اقتصادی کشورشان، بزیر کشیدن رژیمهای دست نشانده حاکم بر کشورهای مستعمره، قطع یغماگری استعمارگران غربی، پایان دادن به دیکتاتوری نهادهای سیاسی- مالی امپریالیسم و دگرگونی شیوه زندگی حقارت آمیز در چنگال فقر و بیکاری، گرانی و گرسنگی می باشد.

در رابطه با انقلابهای دوره حاضر یادآوری دو نکته بسیار مهم، ضروری بنظر می رسد: نکته اول- آنهائی که انقلاب را بمثابه قهر و خشونت تعریف نموده و مردم را به اعتراضات مسالمت آمیز فرامی خوانند، اگر به روند شکلگیری همه انقلابها، از جمله انقلاب تونس و مصر در یک ماه اخیر توجه کرده باشند، اعتراف خواهند کرد که مردم معترض با دست خالی و یا حداکثر با بدست گرفتن پلاکاردهای منعکس کننده خواسته ها و مطالباتشان به خیابانها آمدند. آنها هیچ نوع سلاح و جنگ افزار بدست نداشتند و برای اعمال قهر و خشونت نیز به خیابانها نیامدند. این واقعیت را محمد منظرپور، گزارشگر تلویزیون بی بی سی فارسی با روشنی تمام بیان داشت. او در گزارش خود گفت: «نیروهای امنیتی خودجوش چنان از اموال عمومی و موسسات حفاظت می کنند که فقط ارتش با کمک تانک می تواند از آنها دزدی کند و یا آتش بزند...(تلویزیون بی بی سی فارسی ١/ ٢/ ٢٠١١). اما در نقطه مقابل، این رژیمهای حاکم بودند که نیروهای پلیس را با تجهیزات خوف انگیز برای مقابله با آنها بمیدان وارد کردند و معترضان را کشته و مجروح ساختند. این دولت استبدادی، سرسپرده استعمار و نزدیکترین متحد آمریکا در مصر بود که مردم را از دسترسی به اینترنت و تلفن محروم نمود و مقررات منع رفت و آمد ١٧ ساعته (از ساعت ١۵ تا ساعت ٨ صبح روز بعد) در شبانه روز اعلام کرد؛ ارتش را با نفربرها، تانکها و زره پوشهائی که به قیمت سرازیر کردن ثروتهای ملی به گاوصندوقهای کنسرنهای اسلحه سازی وارد کشور کرده است، به خیابانها فرستاد؛ هواپیماهای و هلی کوپترهای جنگی را بر فراز شهرها به پرواز در آورد و بگفته سازمان ملل متحد، «ممکن است تعداد کشته شدگان ناآرامیهای مصر از مرز ٣٠٠ نفر گذشته باشد...»(تلویزیون بی بی سی فارسی ١/ ٢/٢٠١١). این دولت مصر بود که با تسلیح نیروهای امنیتی و پلیس به قمه و چاقو، میله های آهنی و چماق، در لباس شخصی و سوار بر اسب و شتر و یا حتی در خوشبینانه ترین حالت، طرفداران رژیم حاکم بودند که، بدون هراس از برافروختن جنگ داخلی، به تظاهرات آرام مردم مصر در میدان التحریر قاهره و دیگر شهرها حمله برده و در عرض چند ساعت «بیش از ده نفر را کشتند و با زخمی کردن بیش از ١۵٠٠ نفر، تعداد مجروحان ناآرامیهای این کشور را به بیش از ٦ هزار نفر افزایش دادند»(تلویزیون انگلیسی زبان الجزیره، ٢/٢/٢٠١١). بنابراین، مترادف دانستن انقلاب با قهر و خشونت و فراخواندن مردم به «اعتراضات مسالمت آمیز»، چیزی جز تحریف خشن مفهوم انقلاب، یک فریبکاری محض و زمینه سازی برای متهم کردن توده ها نیست. نکته دوم- وقتی که از رژیمهای دیکتاتوری صحبت بمیان می آید، نباید ولی نعمتها و اربابان ماورای بحار آنها را از نظر دور داشت و فراموش کرد که رژیمهای چند ده ساله تونس، مصر، یمن و تمام مستعمرات نو، بدون تأئید، پشتیبانی و حمایت همه جانبۀ دولتهای استعمارگر امپریالیستی، نه می توانستند موجودیت بیابند و نه قادر بودند سالهای طولانی حکمرانی کنند. همین رژیم حاکم مصر، دقیقا بپشتوانه سالانه یک و نیم میلیارد دلار«کمک» نظامی آمریکا، به ژاندارم منطقه و محافظ اصلی اسرائیل، بزرگترین پایگاه نظامی امپریالیسم در منطقه (*) تبدیل شده و سی سال در قدرت مانده است. به این گفته دیوید میلیبند، وزیر خارجه اسبق انگلیس که در یکی از سفرهای خودسرانه اش به افغانستان اشغالی، در پاسخ به سؤال خبرنگار تلویزیون بی بی سی فارسی مبنی بر اینکه چه وقت نیروهای بریتانیا از افغانستان خارج خواهند شد، توجه کنید! او در بخشی از سخنانش اظهار داشت: «هر وقت نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند، حکومت مرکزی در عرض ۵ دقیقه تا ٢٤ ساعت سقوط خواهد کرد...»، طفلکی واقعا هم راست می گفت: رژیمهای استبدادی دست نشانده در مستعمرات نو، فقط و فقط به پشتوانه کمکها همه جانبه استعمار امپریالیستی قادر به موجودیت و ادامه فرمانروائی خود هستند.

مشخصه های مستعمرات نو کدامند؟

مشخصه اصلی مستعمرات نو در عرصه های سیاسی، اقتصادی فرهنگی و اجتماعی عبارت از:

در عرصۀ سیاسی- وابستگی و سرسپردگی عریان و آشکار دولتهای حاکم مستعمرات به نهادهای سیاسی- امنیتی استعمار و امپریالیسم، تقویت نامتعارف نیروهای نظامی، امنیتی و پلیس، ترویج و توسعه نظامیگری بمثابه مهمترین تکیه گاه و حافظ دولتهای وابسته و حافظ منافع استعماری امپریالیسم جهانی؛

در عرصۀ اقتصادی- وابستگی کامل اقتصاد کشور به نهادهای سه گانه امپریالیسم (بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی) و پیروی از موازین و مقررات آنها که با تقسیم ناعادلانه کار در مقیاس جهانی، مدیریت نادرست علمی و تکنولوژیکی بشری و سوءاستفاده از آن برعلیه بشریت همراه است، به شکل خصوصی سازی گسترده ثروتهای ملی، توسعه رانتخواری و به تبع آن، تحمیل اقتصاد انگلی با اتکای صرف به صدور مواد خام و واردات کالاهای مصرفی عمدتا بنجل، جلوگیری از توسعه علمی- صنعتی و تحمیل صنایع مونتاژ کهنه، محرومیت از صنایع مادر، تبدیل دادوستد خرد، مثل دستفروشی، بقالی، دکانداری، دکه داری و مشابه آنها به مشغله عمومی، حذف سوبسیدها و افزایش سیستماتیک قیمتها، تبدیل کشور به حساب وامهای تحمیلی نهادهای مالی استعمار به مرکز عیاشی و خوشگذرانی تحت عنوان توسعه توریسم، کاهش شدید بودجه خدمات اجتماعی، تحصیل، طب و بهداشت، درصد بسیار بالای بیکاری در کشور و در بهترین شرایط، ایجاد مشاغل بی نهایت کاذب و غیرمفید، تحمیل فقر، گرسنگی اعتیاد، فحشاء و تاراج لجام گسیخته دارائی ها و ثروتهای مستعمرات؛

در عرصه اجتماعی و فرهنگی- برای کنترل و به انقیاد در آوردن مردم مستعمرات، علاوه بر بکارگیری اهرمهای سیاسی- امنیتی و اقتصاد انگلی، از اهرمهای فرهنگی به مثابه یکی دیگر از کاراترین و مؤثرترین عامل و تکیه گاه اعمال سیاستهای استعماری بهره برداری می شود که اساسا از طریق نهادها و سازمانهای غیردولتی مثل «جامعه باز» جرج سورس، «خانه آزادی» آمریکا و نظایر آنها تحت عناوین و نامهای مختلف بکار بسته می شود. خوارداشت و حقیرشماری تاریخ، آداب و سنن و ارزشهای ملی، توسعه و تبلیغ روحیات فردگرائی، واسطه گری و دلالی،  ترویج ارزشهای منحط امپریالیستی- استعماری، که مجموعا بصورت سقوط و انحطاط اخلاقی، ولنگاری، بی اعتنائی و لاابالیگری نمود پیدا می کند.

عوامل مؤثر در تسریع انقلابها

در این واقعیت که انقلابات رهائی بخش ملی دیر یا زود به هر حال باید اتفاق می افتاد، تردیدی نیست. چرا که در جریان تکوین و تکامل تاریخی قانونمند جهان، بیداری مردم محروم، تغییر شیوه زندگی و اداره جهان نیز گریزناپذیر است. اما چرا با این وسعت و شدت که  رژیمهای دیکتاتوری دهها ساله تحت الحمایه امپریالیسم بسرعت سرنگون می شوند و یا در تنگنای شدید قرار می گیرند، یک دلیل اصلی و اساسی دارد و آن، عبارت از تعمیق روزافزون بحران ساختاری سرمایه داری جهانی و اقدامات بغایت نابخردانه نهادهای سیاسی و مالی امپریالیسم برای مقابله با آن می باشد.

سران و کارگزاران امپریالیسم جهانی که پس از اعلام ورشکستگی دو بانک آمریکائی در ماه سپتامبر سال ٢٠٠٨، بالاجباربه واقعیت بحران جهانی سرمایه داری اعتراف کردند، بقصد مقابله با آن به چنان اقدامات دور از عقل و منطق دست زدند که نه تنها کمکی به مهار بحران نکرد حتی، موجب تشدید و تعمیق آن نیز گردید. کشورهای پیشرو امپریالیستی بویژه ایالات متحده آمریکا و انگلیس تمام دارائیهای ملی اندوخته در خزانه دولتی را به گاوصندوقهای بانکها، شرکتهای بیمه و دیگر مؤسسات مالی سرازیر کردند. گذشته از صدها میلیون دلار پول ”خرد“ که به شرکتهای بیمه و غیره پرداخت شد، جناب جرج بوش پسر، فرزند خلف جرج بوش پدر، رئیس دولت مقروض ترین کشور جهان، ٧٠٠ میلیارد دارائی مردم را به صندوق بانکهای خصوصی اهداء کرد و آقای باراک حسین اوباما نیز بلافاصله پس از بدست گرفتن زمام امور، ٧٨٧ میلیارد دلار دیگر از اندوخته مردم در خزانه دولتی را به بانکهای خصوصی بخشید. دولت آقای براون، نخست وزیر بریتانیای ”کبیر“ نیز با اعطای ٨٠٠ میلیارد پوند به بانکها خصوصی، بر همپالگیهایش پیشی گرفت. دولتهای آلمان، فرانسه، ایتالیا و دیگر کشورهای سرمایه داری نیز، هر یک سهم خود را به بانکها و مؤسسات مالی خصوصی پرداختند. اما، همه این حاتم بخشی های دول امپریالیستی نه تنها کمکی به حل بحران مالی- اقتصادی جاری نکرد، بلکه موجب خالی شدن خزانه های دولتی و افزایش بدهی های دولتها نیز گردید. دولتهای امپریالیستی در پی این بذل و بخشش های بی حساب و کتاب، در شرایط استیصال کامل، با توسل به اقدامات جنون آمیزتری نظیر کاهش بودجه بخشهای تأمینات اجتماعی، مؤسسات آموزشی و تحصیلی، افزایش ساعات کار شاغلان و سن بازنشستگی سالمندان، کاهش دستمزدها و مستمری بازنشستگان، تحمیل وامهای کمرشکن به کشورهای ورشکسته مثل یونان و ایرلند، حذف سوبسیدها که در ایران تحت عنوان «هدفمند سازی یارانه ها» به اجرا گذاشته می شود، نیز نتوانستند در مقابل بحران ساختاری رو به تشدید و تعمیق سرمایه داری کاری از پیش ببرند و انتظار هم نمی رفت که بتوانند موفق شوند. از این رو، بمنظور تأمین هزینه های دولتی، آخرین تیر ترکش خود را کشیده، به گرانی نان بخورونمیر و مایحتاج روزمره، آخرین امید مردم برای زنده ماندن فرمان دادند. حذف سوبسیدها و گرانی مواد غذائی را به کشورهای تحت مستعمره تحمیل کردند. غافل از اینکه، اگر بدین طریق هم بتوانند برای چند صباحی آلام و سنگینی بحران سرمایه داری را از غرب امپریالیستی به مستعمرات انتقال دهند، در نهایت امر، به آتش خیزشهای توده های و انقلابات آزادیبخش ملی دامن خواهند زد. به عبارت دیگر، آنها ندانستند که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». بخصوص اگر «عدو» احمق هم باشد.

نیروهای شرکت کننده در انقلابها

نیروی محرکه اصلی انقلابهای رهائی بخش ملی دوره حاضر را عمدتا نسل جوان وابسته به طبقه کارگر و اقشار فرودست جامعه تشکیل می دهد که در اثر اعمال سیاستهای استعماری امپریالیسم از حداقل امکانات برای زندگی شایسته محروم هستند. رستاخیز توده های زیر ستم در تونس و مصر و همچنین دیگر کشورها که در راه تحول انقلابی گام نهاده است، بدلیل تعقیب و اعمال فشارهای دائمی بر احزاب و سازمانهای مترقی، بویژه چپ ها در مستعمرات و دور نگه داشتن آنها از توده ها، یک اقدام خودجوش و فاقد سازمانیافتگی بوده و متاسفانه، این وضعیت بمثابه یک خطر جدی آینده پیروز همه انقلابها را مورد تردید قرار داده است.

آیا انقلابهای رهائی بخش ملی پیروز خواهند شد؟

این واقعیت تلخ را نباید از نظز دور داشت که برغم همه مبارزات و فداکاریهای فرزندان کشورهای مستعمره، بسیاری از انقلابات ضداستعماری و خیزشهای ملی سدۀ گذشته، در اثر تلاشهای دولتهای امپریالیستی- استعماری از یک طرف و از طرف دیگر، در اثر نابالغی جبهه عدالت و آغاز روند نزولی در کشورهای سوسیالیستی و در رأس آنها اتحاد شوروی، در کشورهائی مثل تونس، الجزایر، مصر، یمن و بطور کلی در اکثریت کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به عقب باز گشت و در شکل و فرم استعمارنو ظاهر گردید. به بیان دیگر، بتعریف دقیق زنده یاد، شهید خسرو گلسرخی، «استعمار کهنه در لباس احمد آقای آجان ظاهر شد» و این دوره همراه بود با شکست پیاپی انقلابها با بکارگیری شیوه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بر سرکار گماردن دولتهای عروسکی و مزدور با توسل به جنگهای منطقه ای و محلی و هر آنجا که لازم آمد حتی از طریق انجام کودتاهای خونین نظامی، مثل ایران، شیلی، اندونزی و کشورهای بسیار دیگر. بطوریکه وقوع کودتا در اغلب کشورها، از جمله در کشورهای آمریکا لاتین به امری معمول و پیش پا افتاده تبدیل گردید. در این دوره بخصوص، روحیه خیانت به میهن، سرسپردگی، مزدوری و جاسوسی برای دولتهای امپریالیستی- استعماری، بیگانه پرستی و دشمنی با خلق، بشدت رواج یافت و به جایگاه یک بلیه سنگین و اپیدمی خطرناک در سراسر دنیا، بویژه در مستعمرات پیشین ارتقاء یافت.

امروز نیز، همانطور که با نقل قولی از دیوید میلیبند گفته شد، رژیمهای استبدادی دست نشانده در مستعمرات، تنها و تنها به پشتوانه کمکها همه جانبه استعمار امپریالیستی قادر به ادامه حیاتند. اگر در گیرودار انقلابهای ضداستعماری معاصر، احزاب و سازمانهای ملی، آزادیخواه، مترقی و در رأس آنها احزاب کمونیستی- کارگری مواظب فریبکاریهای استعمارگران نباشند و  نتوانند نیروهای محرک انقلاب  را در مبارزه برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی سازماندهی نمایند، اگر نتوانند توطنه ها و دسیسه های امپریالیسم را کنار زده و سیمای وابستگان متلون آنها را به مردم بشناسانند، اگر نتوانند قواعد بازی را که استعمارگران دیکته می کند، تغییر دهند، شکست و یا مصادره انقلابها، حتمی و اجتناب ناپذیر است. زیرا، امپریالیسم و استعمار جهانی همیشه مهره های دست آموز بسیاری را در داخل خارج رژیمهای حاکم پرورش داده و هر وقت در برابر انتخاب قرار گیرد، با نشان دادن آنها در کره ماه، می تواند انقلابات مردمی را درست مثل انقلاب سال ۵٧ مردم ایران و همه انقلابات رهائی بخش ملی نیمه دوم سدۀ گذشته، مصادره و یا از مسیر تکاملی خود بسوی استعمارنو منحرف نماید.

رستاخیز انقلابی توده های محروم تونس، مصر و دیگر مستعمرات نو و واکنش رژیمهای حاکم به آنها در هفته های اخیر، بخاطر اوضاع و شرایط یکسان این کشورها، کاملا شبیه هم دیگر هستند و در همه آنها، این نقیصه بشدت بچشم می خورد که، تمام احزاب و تشکلهای سیاسی بدلایل گفته شده، بسیار دیرتر از مردم به حرکت در آمدند و این مهمترین خطر برای همه انقلابهاست. برای اینکه این مشکل در فردای نزدیک دامنگیر اپوزیسیون ترقیخواه دیگر کشورها، بخصوص مخالفان رژیم ایران نیز نگردد، درس آموزی از تجارب آنها اهمیت حیاتی دارد. چرا که دور جدید انقلابها تازه آغاز شده و رژیم اسلام پناه ملایان ایران هم اگر چه ظاهرا بلحاظ سیاسی جزء حاکمیتهای نواستعماری محسوب نمی شود ولی، از نظر مولفه های اقتصادی یک رژیم کاملا نواستعماری است و با اجرای مقررات نهادهای مالی امپریالیسم مبنی بر خصوصی بی حد و حصر ثروتهای ملی، توسعه رانتخواری و حذف سوبسیدها و یا به تعبیر خوشان «هدفمند سازی یارانه ها»، نشان داد که تابع بی چون و چرای سیاستها و موازین نواستعماری امپریالیسم می باشد. بنابراین، طبیعی است که اوضاع نابسامان اقتصاد کشور بزودی موجب تشدید تورم و گرانی غیرقابل کنترل مایحتاج روزمره مردم و به تبع آن باعث «شورش گرسنگان» و رستاخیز ملی خواهد گردید. ولذا، احزاب و سازمانهای مترقی ایران فقط با درک این مهم و آموختن تجارب انقلابهای جاری، می توانند با تشکیل جبهه متحد نیروهای استقلال طلب، عدالتخواه، ملی و دمکرات، توده های محروم و فرودست جامعه را برای مبارزه در جهت اهداف و آمالهای ترقیخواهانه سازماندهی و هدایت نموده و مطالبات بحق آنها را از مسلخ بند و بستهای دار و دسته در قدرت و خارج از قدرت رژیم اسلامی و برخی تغییرات ریاکارانه نجات دهند.

١٣ بهمن ١٣٨٩

______________________________________________________________________________

(*)- انتظار می رود دوستداران اسرائیل با تعریف فوق متعصبانه برخورد نکنند. زیرا، طبق موازین و مقررات حقوقی بین المللی، تنها سرزمینی را می توان بعنوان یک کشور مستقل برسمیت شناخت که دارای محدوده ارضی محصور در مرزهای علامتگذاری شده و برسمیت شناخته شده بین المللی باشد. متاسفانه، اسرائیل تا کنون نه تنها فاقد چنین مشخصه مهم بوده، حتی دائما در حال گسترش محدوده اراضی خود می باشد.

______________________________________________________

این مطلب و نوشتارهای دیگر از همین قلم، در آدرس زیر نیر در دسترس می باشد.

www.eb1384.wordpress.com

 


February 4th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی